guest's blog

تیرگان فارغ از تمام جنبه‌های هنری‌اش، یک مهمانی بزرگ است. پشت این مهمانی بزرگ صدها و صدها اتفاق کوچک می‌افتد که شنیدن هر کدامشان بی‌شک خالی از لطف نیست. ما از داوطلبین تیرگان‌های گذشته خواهش کرده‌ایم که خاطراتشان را به قلم خودشان بنویسند. متنی که در ادامه خواهید خواند  به همین منظور و به قلم سمیرا سیف کاشانی نوشته شده است:

 

 یلدای دو هزار و ده

 

پشت ماشین پر بود. انار و هندونه و شیرینی رو ساویز سفارش داده بود. کلی گشته بودیم تا با کیفیت بالا و قیمت مناسب پیدا کنیم. صبح رفتیم به محل جشن یلدا. بچه‌های دکور مشغول درست کردن میزا بودن. گلدونای کوچیک گل رز قرمز درست کرده‌بودن و گذاشته‌بودن وسط هر میز گرد. من و مهسا و بهنوش و الهام و آرزو دست‌کش پوشیده مشغول گل‌کردن انارا شدیم. اول قرار بود دونشون کنیم. ولی خیلی زیاد بودن. تصمیم گرفتیم گلشون کنیم. یه میز بزرگ داشتیم وسط آشپز خونه که همه نشستیم دورشو مشغول شدیم. بعد نوبت هندونه‌ها بود. همه‌شونو قاچ کردیم و ریختیم توی ظرفا. سری کاری راه انداختیم. یکی قاچ‌های بزرگ رو می‌زد و می‌داد به بغلی تا قاچ‌های کوچک‌تر رو بزنه. بعد از اون آجیلا. آجیلا رو یکی از اسپانسرها بهمون داده بود. ما فقط باید قاطی‌شون می‌کردیم. بعد از اون هم باید شیرینی‌هارو می‌چیدیم. تقریبن بعدازظهر بود که کارها تموم شد. همه خیلی خسته بودیم. از صبح سر پا بودیم و کار کرده بودیم. اما ان‌قدر خندیده بودیم و بهمون خوش گذشته بود که خستگی بدنمون خیلی مهم نبود. کارها که تموم شد زود رفتیم خونه که حاضر بشیم. باید بر می‌گشتیم تا به خود جشن برسیم. اونجا هم داوطلب کمک شده بودیم.